جنبش سبز زاگرس؛ مقاومت کردستان در برابر تخریب و سرکوب
۱۴۰۴ شهریور ۱۶, یکشنبه«اگر ما به دل آتش نزنیم، چه کسی زاگرس را نجات خواهد داد؟» این کلمات، آخرین جملاتی بودند که مختار خندانی در خرداد ۱۳۹۹ به من گفت. او عکسی از پاهایش برایم فرستاده بود، پر از تاول و سوختگی؛ نتیجه تلاش بیوقفهاش برای خاموش کردن آتشسوزیهای جنگلهای زاگرس. به او گفتم: «مختار جان، خطر نکن، جانت از همه چیز مهمتر است.» با خنده پاسخ داد: «از مرگ من نترس، بعدا بە مرگ من افتخار میکنی.» جملەای کە همیشە میگفت. تنها ده روز بعد، در ۸ تیر، خبر رسید که مختار در حریق منطقه مرهخیل پاوه، دچار حریق شدە و جان خود را از دست داد. پیکر او بر شانههای هزاران نفر از مردم، با شعار "شهید نامرن" (شهید نمیمیرد)، در پاوە به خاک سپرده شد. مختار خندانی، عضو انجمن محیطزیستی ژیوای بود. او در کنار بسیاری دیگر اکنون به نمادی از فداکاری و مقاومت برای حفظ طبیعت زاگرس تبدیل شدە است.
از سال ۱۳۹۷ تاکنون، دستکم ۱۲ فعال محیطزیستی در شهرهای کردنشین ایران، از جمله مریوان، پاوه، کامیاران و سنندج در جریان تلاش برای مهار آتشسوزیها جان باختهاند. با در نظر گرفتن گستره جغرافیایی زاگرس، میتوان مرگ دو نفر از حافظان محیطزیست در لرستان و دو نفر دیگر در حلبچه اقلیم کردستان عراق را نیز به این فهرست افزود. جدیدترین مورد ربین گورانی، کنشگر محیطزیستی مریوانی بود که در تلاش برای مهار آتشسوزی جنگلهای هنجیران دچار مصدومیت شد و در ۱۴ شهریور ۱۴۰۴ جان خود را از دست داد.
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله
این مرگهای تراژیک، تنها بخشی از هزینههای سنگین انسانی جنبش محیطزیستی کردستان ایران را نشان میدهند؛ جنبشی که در برابر تخریب سیستماتیک اکوسیستم زاگرس و سرکوب امنیتی ایستادگی میکند.
جنبش محیطزیستی زاگرس نهتنها تلاشی برای حفظ طبیعت است، بلکه بهعنوان بخشی از مقاومت فرهنگی و اجتماعی مردمان این منطقه، ریشههای عمیقی در تاریخ و هویت آنها دارد.
برای بررسی عمیقتر این جنبش، دویچهوله فارسی با سامان غزالی و آمانج قربانی، دو کنشگر محیطزیستی و بهنام زارعی، روزنامهنگار و آشنا به مسائل کردها گفتوگو کرده است. این کارشناسان ریشههای تاریخی، چالشهای کنونی و ابعاد امنیتی این جنبش را تحلیل کرده و پیوند عمیق آن با مقاومت فرهنگی و اجتماعی مردم کردستان را بررسی کردهاند.
"ریشههای استعماری غارت سیستماتیک زاگرس"
جنبش محیط زیستی در مناطق کردنشین ایران که بخشی از جنبشهای اجتماعی نوین است، به عقیده بسیاری ریشه در نابرابریهای ساختاری مرکز-پیرامون دارد. دولت مرکزی با سیاستهایی مانند سدسازی بیرویه، انتقال نامتوازن آب به استانهای مرکزی، جنگلزدایی برای اهداف امنیتی و اقتصادی و بهرهبرداری گسترده از منابع معدنی، اکوسیستم زاگرس را به طور سیستماتیک تخریب کرده است. این سیاستها نه تنها به بحرانهای زیستمحیطی دامن زدهاند، بلکه نابرابریهای اقتصادی را در این مناطق تشدید کردهاند، جایی که فقر و بیکاری به مراتب بالاتر از میانگین کشوری است.
بیشتر بخوانید: آتش در جنگلهای مریوان؛ کنترل از دست نیروهای امدادی خارج شد
سامان غزالی، کنشگر محیط زیستی، این تخریب را به سیاستهای استعماری پیوند میدهد: «جنبش محیط زیستی کردستان نه تنها واکنشی به تخریب طبیعت است، بلکه پاسخی به سرکوب تاریخی جامعه در دورههای پهلوی و جمهوری اسلامی است. سیاستهای مرکز-پیرامون فقر و بیکاری مضاعفی را به مناطق حاشیهای تحمیل کرده و ساختار قدرت، توسعه را در مرکز متمرکز و مناطق پیرامونی مانند کردستان را به توسعهنیافتگی محکوم کرده است. منابع طبیعی این مناطق برای تغذیه مرکز صنعتی غارت میشود. سرکوبهای دهههای ۶۰ و ۷۰، سیاستورزی در کردستان را بازآرایی کرد و جنبش محیط زیستی بخشی از این بازآرایی است.»
آمانج قربانی، کنشگر دیگر، بر ریشههای تاریخی تأکید دارد: «زاگرس با اکوسیستم پویای خود، بستری برای شکلگیری تمدنهای بشری و خودکفایی اقتصادی کردستان بوده است؛ از تولید غذا در دشتها تا میوه و خشکبار در جنگلها. اما در سدههای اخیر، مدل مرکز-پیرامونی منابع آن را برای جبران سوءمدیریتهای سرزمینی غارت کرده است. این بهرهبرداری، بدون توجه به تجدیدپذیری منابع، بحرانهای زیستمحیطی را به شکافهای عمیق اجتماعی گره زده و جنبشهای محیط زیستی کردستان را به پیشروترین جنبشهای اکولوژیکی جهان تبدیل کرده است.»
آمارهای رسمی و گزارشهای کنشگران کرد این ادعاها را تأیید میکنند. برای نمونه، حدود ٨٠ درصد طلای ایران از معادن آذربایجان غربی و کردستان استخراج میشود، اما این دو استان کمتر از پنج درصد از عواید آن بهره میبرند، در حالی که آلودگیهای زیستمحیطی ناشی از این معادن گریبان مردم و محیطزیست منطقه را گرفته است.
هزاران معدن در مناطق کردنشین فعالاند که مواد خام آنها عمدتاً در استانهای مرکزی به محصولات نهایی تبدیل میشود. همچنین دهها سد در گستره زاگرس ساخته شده که بخش عمده آب شرب و کشاورزی استانهای مرکزی و همجوار را تأمین میکند. سد داریان روی رودخانه سیروان به تنهایی بیش از هزار هکتار جنگل را زیر آب برد. در کنار همه اینها آتشسوزیهای عمدی را نیز باید در نظر گرفت. انجمنهای محیطزیستی میگویند بخشی از این آتشسوزیهای عمدی، بە دلیل مسائل امنیتی و توسط نیروهای نظامی جمهوری اسلامی بر پا میشوند.
حفاظت عملی و آموزش؛ ستونهای مقاومت مردمی
جنبش محیط زیستی کردستان فراتر از حفاظت عملی، به سازماندهی اجتماعی و آموزش فرهنگی میپردازد و محیط زیست را بخشی از هویت فرهنگی میداند. انجمنهای غیردولتی با ساختار افقی و داوطلبانه، کمیتههایی برای آموزش فرهنگی، زنان، روستاها و مقابله با بحران تشکیل میدهند. این انجمنها کمپینهای گسترده با مشارکت مردم، دانشآموزان، معلمان، روحانیون و کشاورزان برگزار میکنند و با جوامع محلی همکاری میکنند تا آگاهی عمومی را افزایش دهند.
غزالی کارکرد آموزشی جنبش را یک کارکرد محوری توصیف میکند: «محیط زیستگرایی فرودستان در مقابل جریان غالب فرادستان قرار میگیرد که طبیعت را ابزار میبینند. اما جنبش ما از طریق آموزش، رابطه انسان با طبیعت را بازاندیشی میکند و آگاهی را برای مشارکت داوطلبانه و سازماندهی اجتماعی در برابر تخریبها ارتقا میدهد. کمیتههای تخصصی با شناسایی نقاط بحران در لایههای زیرین جامعه، اقشار آسیبپذیر مانند زنان، کودکان و روستاییان را درگیر میکنند و از طریق کارگاهها، نمایشگاهها، پرفورمنسهای اعتراضی مانند شکستن تفنگ یا جمعآوری زباله، فرهنگ حفاظت را ترویج میدهند.»
بیشتر بخوانید: مرگ چهار فعال محیط زیست مریوان: پروندهای با پرسشهای بسیار
قربانی نیز بر برنامههای آموزشی متمرکز بر زنان و روستاییان تأکید دارد و میگوید: «فقدان آموزش محیط زیستی، ریشه تمام بحرانهاست. ما کارگاههایی در روستاهای حاشیه مناطق حفاظتشده زاگرس برگزار کردهایم تا اهمیت محیط زیست و ارتباط آن با حیات جامعه را نشان دهیم و محتوای آموزشی بهروز برای مناطق مختلف تدوین کردهایم. زنان و طبیعت اشتراکات فلسفی دارند؛ هر جا طبیعت تخریب شده، زنان و اقشار ضعیف نیز مورد هجوم قرار گرفتهاند. در گذار تاریخی، روستاییان با پیشاهنگی زنان نقش کلیدی در تداوم حیات داشتهاند. اما صنعتگرایی مدرن منابع را تصرف کرده است.»
قربانی در ادامە میگوید: «انجمنها در یک ارتباط نانوشته، مانند مجموعهای در هم تنیده، هنگام بحران آتشسوزی در هر نقطه زاگرس، بر اساس نوع، مکان و شدت آن موضع میگیرند و با تیمهای مختلف به مقابله میروند».
چالشهای مرگبار؛ کمبود تجهیزات و فداکاریهای انسانی
فعالان محیط زیستی کردستان با چالشهای شدیدی مانند کمبود تجهیزات، نبود حمایت دولتی و خطرات جانی مستقیم روبرو هستند که اغلب به مرگهای تراژیک منجر میشود.
قربانی درباره چالشهای عملی میگوید: «علاوه بر فعالان، نهادهای متولی نیز با کمبود بودجه و نیروی انسانی روبرو هستند؛ برای هر ۱۰ هزار هکتار تنها یک محیطبان وجود دارد که یکدهم استاندارد جهانی است. آتشسوزی تنها یکی از بحرانهاست؛ تغییر کاربری جنگلها، آفات، وابستگی معیشتی بیش از یک میلیون نفر به زاگرس، چرای بیش از نیمی از دامهای ایران در این منطقه و مافیای قاچاق چوب برای زغال و باغداری، زوال جنگلها را تسریع کردهاند. فعالان با تجهیز محدود خود، مانند دمندههای اطفای حریق، واکنش نشان میدهند. اما گرفتار دور باطل واکنشگری بر کنشگری صحیح هستند که آسیبشناسی بحرانها را مانع میشود».
بیشتر بخوانید: سال ۲۰۱۷، مرگبارترین سال برای فعالان محیط زیست
غزالی بر همکاری با جوامع محلی تأکید دارد: «جنبش از خاستگاه روستاها و جوامع بومی برآمده و با آنها کمیتههای بحران تشکیل میدهد تا آتشسوزیهایی که در دو دهه اخیر بخش بزرگی از زاگرس را نابود کردهاند، مهار کند. کارزارهایی مانند جلوگیری از سدسازی در داریان یا اعتراض به انتقال زبالههای شهری به مناطق بومی، بخشی از تلاش برای بقای جوامع محلی است. این همکاریها، توازنی بین فشار صنعتی شدن و زیست بومی ایجاد میکند.»
با این حال، نبود بیمه و تجهیزات دولتی، فعالان را بیدفاع میگذارد و آنها را به فداکاریهای شخصی وامیدارد.
سرکوب امنیتی؛ تهدیدی علیه همبستگی اجتماعی
نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی جنبش محیط زیستی کردستان را به دلیل پیوند عمیق با مسائل هویتی کردی و مطالبه عدالت اجتماعی، تهدیدی علیه امنیت ملی تلقی میکنند. فعالیتهای ساده مانند خاموش کردن آتش یا کمپینهای آموزشی در مواردی با اتهاماتی مانند "جاسوسی"، "تبلیغ علیه نظام" یا "اقدام علیه امنیت ملی" مواجه شدەاند که منجر به بازداشت و تهدید علیه کنشگران شدە است.
گزارشهای حقوق بشری نشان میدهد از سال ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۰، حداقل ۲۰ فعال محیطزیستی کرد بازداشت شدهاند.
بهنام زارعی، روزنامهنگار و کارشناس مسائل کردها در مورد چرایی این موضوع توضیح میدهد: «از نگاه نهادهای امنیتی، هر فعالیتی که به سازماندهی اجتماعی بینجامد، بالقوه به مطالبهگری سیاسی تبدیل میشود، به ویژه در جغرافیای مرزی نظامیشده کردستان.»
بیشتر بخوانید: زاگرس در نبود امکانات و ناهماهنگیها میسوزد
او الگوی سرکوب را کلیشهای میداند و میگوید: «به جای حل اداری بحرانها، فعالان با پروندههای امنیتی روبرو میشوند. اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" ابزاری برای ساکت کردن صداهاست و تراژدیهایی مانند مرگ شریف باجور در ۱۳۹۷ یا فعالان اخیر در آبیدر نشان میدهد که حاکمیت نه تنها حمایت نمیکند، بلکه فعالان را بیدفاع میگذارد».
زارعی به نقش سپاه پاسداران اشارە کرده و ادامە میدهد: «سپاه در بعد نظامی با بمباران مناطقی مانند ارتفاعات شاهو، اورامان و مرزهای اقلیم کردستان عراق، آتشسوزیهای گسترده ایجاد میکند و حتی اجازه اطفای حریق به نیروهای مردمی نمیدهد. در بعد اقتصادی، قرارگاه خاتمالانبیا پروژههای سدسازی و انتقال آب را مدیریت میکند که اکوسیستم را تخریب و کنترل بر منابع حیاتی را تقویت میکند. این اقدامات آتش و آب را به عنوان ابزار کنترل امنیتی به کار میگیرد.»
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
با این حال امیدهایی هم هست. قربانی میگوید: «در فرهنگ کردی، محیط زیست بخشی از هویت است؛ مردم نام فرزندانشان را "ژینگه" (محیط زیست) میگذارند و نامهای کردی اغلب از طبیعت برگرفته شدهاند. این پیوند، پایداری جنبش را تضمین میکند. حتی اگر جنگلها به دلیل قاچاق چوب و فقر روستاییان به خطر افتاده باشند.»
غزالی نیز آینده را روشن میبیند: «جنبش همواره پاسخی به سیاستهای تخریبگر دولتی بوده و با بازاندیشی مستمر در عملکرد خود و تغییرات در شیوههای مبارزاتی، در حال بهروزرسانی است. ما شاهد اشکال متفاوتی از کنشورزی خواهیم بود، زیرا جنبش خود را در مواجهه با تخریباتی مانند خشکاندن دریاچه ارومیه و سدسازیهای جدید میبیند.»
علیرغم چالشهای مرگبار و سرکوب امنیتی، جنبش محیط زیستی کردستان با خودسازماندهی مردمی و پیوند عمیق با جنبشهای اجتماعی گستردهتر ایران، مانند اعتراضات "زن، زندگی، آزادی" ادامه یافته و نمادی از مقاومت پایدار علیه سیاستهای مخرب شده است.