فریتس اورباخ؛ ارتش آلمان و ماموریت افغانستان
۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سهشنبهفریتس اورباخ، مردی ۵۲ ساله و پدر سه فرزند است. او که در شهر مرزی "کهل" زاده شده، از سال ۱۹۹۷ به ارتش آلمان پیوسته و همانند میلیونها نفر دیگر از مردم جهان، رویدادهای تروریستی ۱۱ سپتامبر را از تلویزیون دیده است. محل خدمت او در زمان وقوع این حملات، پادگانی در شهر کوبلنز بوده، اما در حال حاضر در شهرهای فیضآباد و کابل کار میکند. شهرهایی که زندگی این سرهنگ آلمانی را در معرض خطرات و تهدیدهای زیادی قرار میدهند.
نیویورک، کابل، فیضآباد
اورباخ روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را به خوبی به یاد دارد. او در وهله اول نمیتوانسته باور کند که تصاویر تلویزیون واقعی هستند. کمی طول میکشد تا او به خود بیاید و صحنه سورئالیستی و باورنکردنی برخورد هواپیما با برجهای دوقلوی نیویورک را هضم کند. پس از آن، تنها به مسئولیتی میاندیشد که برای نخستین بار بر دوش متحدان ناتو گذاشته شده است.
این مسئولیت متوجه ارتش آلمان نیز میشد. تنها چند ماه بعد بود که مجلس سراسری آلمان تصمیم گرفت نیروهای نظامی این کشور نیز در روند ثبات افغانستان سهمی ادا کنند. ماموریت فریتس اورباخ در کابل و فیضآباد در شمال افغانستان، پس از برنامهریزیهای انجام شده در ستاد مشترک ارتش آلمان و طی دورههای آموزشی لازم آغاز شد.
پرواز بر فراز "تورابورا"
فریتس اورباخ در اواخر سال ۲۰۰۱ یک دوره تمرینی با ناتو را در ترکیه گذراند. در این زمان، مشارکت در ماموریت افغانستان همچنان موضوع اصلی گفتگوها در میان متحدان ناتو بود. آنجا فریتس اورباخ، بمب افکنهای "ب ۵۲" را میبیند که در مسیر افغانستان پرواز میکنند تا محل اختفای احتمالی بن لادن در غار تورابورا را در هم کوبند. اورباخ به خود نهیب میزند که این عملیات خیالی و دوردست نیستند و سرنوشت اینک راه دیگری برایش رقم زده است.
در سال ۲۰۰۲ ماموریت ارتش آلمان در افغانستان شروع میشود و فریتس اورباخ نخستین بار در پاییز سال ۲۰۰۳ به افغانستان میرود. بچههای او در این زمان خیلی کوچکاند اما همسرش میداند که او دیر یا زود به ماموریتی خطرناک فرستاده میشود. اورباخ از تفاهم و همراهی زنش با خود میگوید و این را ناشی از تبار نظامی خانواده همسرش میداند. از آن پس اورباخ به کرات به افغانستان اعزام میشود و به تدریج به دوری از خانواده خو میگیرد.
مرگ در فیضآباد
اورباخ با گذشت زمان بیش از پیش پی میبرد که هزینه ماموریت در افغانستان بسیار بالاست. او مدیر گروهی میشود که کار بازسازی و عمران در فیضآباد را بر عهده دارد اما سه تن از سربازانش در بهار سال ۲۰۱۰ جان خود را در این راه از دست میدهند.
او میگوید که ماموریت افغانستان در بدو امر، تاحدودی امنتر، باثباتتر و آرامتر بود اما این وضعیت به تدریج جای خود را به تهدیدهای ملموسی چون تشدید حملات پراکنده از سوی شورشیان سپرد.
اورباخ اشاره میکند که اوضاع افغانستان او را کمابیش به یاد روزهای پس از سقوط طالبان میاندازند.
چهره منفور اسلامگرایان
در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۰ و پس از جنجال قرآنسوزی در آمریکا، تظاهرات خشونت آمیزی در برابر قرارگاه نیروهای آلمانی در فیضآباد انجام شد. در آن زمان، افراد حاضر در قرارگاه با سنگ مورد حمله قرار گرفتند و تظاهرکنندگان تنها با کمک پلیس محلی و شلیک هوایی متفرق شدند. اورباخ میگوید که هنگام مذاکره با نمایندههای معترضان، بنیادگرایان سرسخت و جوانی را دیده که خاطره عاملان حملات ۱۱ سپتامبر را در او زنده کردهاند. او تاکید میکند که گوش آنها بدهکار هیچ توضیحی نبود و رفتار و چهرهشان نیز طوری بود که انگار حاضرند برای ابراز مخالفت خود، یک هواپیما را به هر کجا که لازم باشد، بکوبند.
فریتس اورباخ را می توان سربازی اهل سیاست به شمار آورد. او از تجربه حضور در افغانستان این را آموخته که روند آزادسازی این سرزمین از چنگ طالبان و استقرار دمکراسی در آن، راهی طولانی و دشوار است. او میگوید ما برای طی این مسیر باید فقدان دردناک حقوق بشر یا تساوی حقوق زن و مرد در افغانستان را نیز جبران کنیم.
با این همه، اورباخ آرزو میکند که افغانستان در میان مدت از نظر امنیتی به مرحلهای برسد که دیگر مامن تروریستها و فرماندهان آنها نباشد. این سرهنگ آلمانی میگوید که در صورت تحقق این آرزو، نیروهای خارجی اداره امور افغانستان را گام به گام به خود افغانها خواهند سپرد.
دانیل ششکویتس
MDM/SI