مردها هم قربانی خشونت خانگی می شوند
۱۳۹۹ آبان ۱۸, یکشنبهتامی وایسنبرگ یکی از قربانیان خشونت خانگی میگوید وقتی تازه با دوست دختر جدیدش آشنا شد، او هم این طرز فکر رایج مردانه را داشت و فکر می کرد ناجی است، ناجی یک زن... این دوست دختر تامی از خشونتی که در زندگی اش تجربه نموده بود، برایش تعریف کرده بود. دوست دختر تامی از لت و کوب در رابطه قبلی اش و نداشتن احساس خوشبختی برایش قصه می کرد.
شنیدن این تجربه های تلخ، تامی را تحت تأثیر قرار داده بود. می خواست به او کمک کند، او را نجات دهد. او می خواست به دوست دخترش نشان دهد که مردها می توانند طور دیگری هم باشند... می توانند با درک باشند. او می گوید: «در آن زمان من متوجه نشده بودم که این همه تنها "فریبی" بود برای به دست آوردن یک نفر که بتواند از او استفاده ابزاری کند.» تامی شش سال تمام در چنین رابطه ای باقی ماند.
تامی وایسبرگ مردی با اعتماد به نفس، ظاهر قوی و تنومند مثل یک درخت است. داستانش را با آرامش تعریف می کند. آیا این مرد می تواند قربانی خشونت باشد؟ وقتی تامی صحبت می کند نمی توان تصور کرد که او یکی از قربانیان خشونت خانگی است.
اما درست همین امر هم یک کلیشه معمول شده که گویا یک قربانی خشونت کوچک، شکننده و ضعیف تصور می شود؛ مخصوصا زمانیکه از یک مرد قربانی خشونت سخن به میان می آید.
وابستگی احساسی، به عنوان کلید خشونت
تامی و دوست دختر جدیدش تصمیم گرفتند زیر یک سقف با هم زندگی کنند. هر دو زندگی باهمی را شروع کردند. تامی به حمایت روحی و مالی وی پرداخت. وی تلاش کرد تا دوست دخترش یک زندگی جدید و خوب را پیش ببرد. آهسته آهسته زندگی مشترک شان سر و سامان گرفت: خانه مشترک، حساب بانکی مشترک و زندگی روزمره مشترک... بنابرین وقتی که برای اولین بار آن اتفاق ناگوار رخ داد، مدتها بود که درگیر وابستگی های متعدد شده بودند.
تامی از آن زمان تعریف می کند: «ما به سفر رفتیم و در هوتلی مستقر شدیم که مطابق خواست دوست دخترم نبود.» تامی در ادامه می گوید: «به همین دلیل او نمی خواست پول هوتل را بپردازد. از من انتظار داشت که از او حمایت کنم و به مدیر هوتل بگویم که هوتل بسیار خراب و کثیف است.» اما تامی شرمیده بود که مدیر هوتل را خوار و ذلیل بسازد و به همین دلیل این کار را نکرد. تامی می افزاید: «به جای اینکار رفتم و در موتر نشستم و گذاشتم که دوست دخترم خودش آنچه می خواهد بکند. وقتی برگشت، فریاد زده و سیلی محکمی به صورتم زد. در آن لحظه با خودم گفتم: دیگر هیچ وقت به خود اجازه نخواهی داد که از وی حمایت نکنی.»
"من احساس می کردم نوکرش هستم"
دوست دختر تامی این برخوردش را طوری توجیه کرد که گویا کودکی سختی داشته است، بدون مهر و محبت و روابط استوار بزرگ شده است. تامی این توجیه وی را آنزمان پذیرفت. به این ترتیب وابستگی در جریان سال های زندگی مشترک شان بیشتر شد. تامی می گوید: «احساس می کردم نوکرش هستم و در اولویت همیشه این امر قرار داشت که او همیشه باید از من راضی باشد. همیشه در خدمت بودم و همه چیز از قبل تعیین شده بود. مثلا اینکه چه میوه ای میخواهد، میوه باید چطور چیده شده باشد و چطور برایش پیشکش شود. اگر این کار درست انجام نمی شد، خشمگین می شد. همیشه مجبور بودم که کارها را طوری انجام دهم که دوست دخترم از من راضی باشد. در این صورت می توانستم آرامشم را داشته باشم.»
با وجود این همه آنچه تامی انجام می داد، برای دوست دخترش کافی نبود. از طرف دیگر روز به روز انتظاراتش و اعمال خشونتش بیشتر می شد. روزی تامی وایسنبرگ به دلیل شکستگی استخوان و جراحت هایی که به دلیل بریدگی در بدن داشت به شفاخانه رفت. با وجود این او به دفاع از خود نبرآمد و جواب خشونت را با خشونت نداد.
در جریان تمام سال های که تامی با دوست دخترش زندگی می کرد، فکر می کرد که وی روزی درک خواهد کرد که آنچه می کند، اشتباه است. تامی می گوید: «من باید ۲۴ ساعت در حال آماده باش می بودم و خواست های دوست دخترم را برآورده می کردم. باید تلاش می کردم که اشتباهاتم تکرار نشوند. تمام وقت مصروف همین کارها بودم و برای خودم، برای اینکه خود را تنها احساس نکنم و برای فکر کردن در مورد وضعیتم اصلا وقتی نداشتم.»
امید برای به دست آوردن کمک هم کمتر شده می رفت. دوست دختر تامی همه روابط اجتماعی او را کنترول می کرد. با کسانی که احتمالا درک می کردند که در رابطه این دو خشونت حاکم است، قطع رابطه می شد، حتی با اعضای خانواده!
جایی برای مردان آسیب پذیر وجود ندارد
تقریبا ۲۶ هزار مرد دیگر هم تجربه خشونت های خانگی را مثل تامی دارند. این رقمی است که در مدت یک سال به طور رسمی در آلمان ثبت شده است. چه کسی سخنان یک مرد قربانی را باور می کند که می گوید، "زنم من را می زند؟" چون جامعه جایگاهی برای یک مرد آسیب پذیر، مردی که قربانی خشونت است، در نظر نگرفته است.
این امر را تحقیقات الیزابت بیتس از دانشگاه کامبریا در بریتانیا هم تأیید می کند: «در تلویزیون ها و در برنامه های کمدی خشونت علیه مردان به عنوان ابزار طنزی و خنداندن تماشاچیان استفاده می شود. اگر چه ما می توانیم بالای خشونتی که زنان علیه مردان اعمال می کنند بخندیم، اما این مسئله پیامدهایی هم با خود دارد. یک تعداد زیادی مواردی وجود دارند که مانع می شوند تا مردان خواستار کمک شوند. از جمله این موانع می توان از ترسی که مبادا سخنان شان باور نشود، یادآوری کرد. همچنین نوع گزارش دهی رسانه ها در مورد خشونت هم می تواند روی این ترس تأثیر بگذارد.»
تحقیقات بیتس نشان می دهند که مردان به دلیل نوع برخورد اجتماعی که با این موضوع می شود، معمولا به خود به عنوان قربانی خشونت خانگی نمی نگرند. با این رویکرد، به اصطلاح قیمتی را که مردان آسیب دیده می پردازند، بسیار سنگین است: «آنها از مشکلات فیزیکی و روحی طولانی مدت که نتیجه خشونت است، تعریف می کنند.»
طیف این تجربیات بسیار بزرگ است. شایع ترین آن خشونت های سبک است: براساس نتایج یک تحقیق که از طرف وزارت خانواده در آلمان در سال ۲۰۰۴ انجام شده است، از هر شش مرد، یک نفر ادعا می کند که در زندگی مشترک یکبار از سوی همسرش "تیله" شده است.
۱۰ درصد از مردان حداقل یکبار سیلی سبک یا "لگد دردناکی" خورده اند و یا هم زن شان چیزی به سوی شان پرتاب کرده که می توانست مجروح سازد.
رالف پوشرت یکی از نویسندگان این گزارش می گوید که بیشتر مردان از خشونت روانی گزارش می دهند. مثلا اینکه شریک زندگی شان به دلیل حسادت، ارتباطات اجتماعی مرد را ممنوع و کنترول کرده و تحقیر و توهین می کند.
رالف پوشرت می افزاید: «تقریبا مردان هم به اندازه زنان می گویند که حداقل یکبار در زندگی مشترک شان، خشونت خانگی را تجربه کرده اند. این تجربه از یک "تیله کردن" تا خشونت سنگین می تواند باشد. در زندگی مشترک، مردان در مقایسه با زنان به مراتب کمتر خشونت شدید تجربه می کنند، اما این موراد استثنایی نیستند.»
برای تامی وایسنبرگ لت و کوب شدن بدترین تجربه نبود. به قول او، خشونت های روانی سنگین تر و عمیق تر بوده اند. او می گوید: «یک روز دوست دخترم در مقابلم ایستاده شد و لباس هایش را از تن بیرون کرد و شروع کرد به خودزنی، خراشیدن بدنش و فریاد می کشید که "بس کن، آخ! درد می کند!" من در مقابلش کاملا بی حرکت ایستاده بودم و از خود این سوال را می پرسیدم که حالا چه اتفاقی خواهد افتاد؟» وقتی دوست دخترم خلاص شد، دوباره لباس هایش را پوشید و دستش را داخل جیبش کرد و یک دستگاه ضبط کوچک را بیرون آورد و آنرا خاموش کرد. رویش را به من کرد و گفت که این دستگاه ضبط کوچک "جوکر" من است.»
دوست دختر تامی از این طریق او را تهدید می کرد که اگر از خشونتی که بر او روا می دارد، به کسی تعریف کند، صدای ظبط شده را نشر می کند.
تامی وایسنبرگ می گوید فکر می کرد فلج شده است: «نمی توانستم دست به هیچ اقدامی بزنم، می ترسیدم که در اجتماع بدنام شوم، شغلم را از دست بدهم و اصلا نه تنها به عنوان کسی که آسیب دیده جدی گرفته نشوم، بلکه به عنوان مجرم به من دیده شود. با ایجاد ترس می توان انسان ها را کوچک کرد و دربند نگه داشت.»
خشونت علیه مردان یک پدیده جهانیست
آمار و ارقام نشان می دهند که در سراسر جهان مردان تجربه خشونت خانگی را کرده اند. براساس آمار رسمی در مکسیکو، تقریبا ۲۵ درصد همه قربانیان خشونت خانگی مردها هستند. در کینیا، نایجریا، غنا، بیکاری یا فقر اغلب دلیلی برای لت و کوب شدن توسط شریک زندگی به شمار می رود. این درحالیست که در سراسر جهان، کمبود خدمات ویژه امدادرسانی برای مردان آسیب دیده از خشونت خانگی احساس می شود. در شهرهای بزرگ مراکز مشاوره برای مردان وجود دارد، اما بسیاری از آسیب دیدگان در مناطق روستایی از این مراکز بسیار فاصله دارند.
اما این وضعیت تا اندازه در حال تغییر است. در بهار سال ۲۰۲۰ در آلمان نخستین خط تلفون برای مشاوره و کمک رسانی برای مردان راه اندازی شد. بایرن و نورد-راین وستفالن، دو ایالت بزرگ آلمان این پروژه را تمویل می کنند.
تقاضا بالاست... ده ها مرد هر هفته برای دریافت کمک به این شماره تماس می گیرند. این مردان چون تامی وایسنبرگ، خود را در وضعیتی می یابند که از آن نمی توانند فرار کنند. یکی از مسئولان این خط میگوید: «بسیاری از مردانی که تماس می گیرن، از تغییر می ترسند و فکر می کنند که اگر من از این رابطه خارج شوم، زنم می تواند و ضعم را بسیار خراب کند.» بیشتر این مردان پدرانی هستند که می ترسند با گذشتن از چنین رابطه ناسالمی، اجازه تماس با فرزندانشان را از دست بدهند. او در ادامه می گوید: «شمار زیادی اصلا خود را به عنوان قربانی خشونت خانگی نمی بینند.»
قهرمانی؛ تعریفی از مردانگی
آنتونی وایت هد، جرم شناس بریتانیایی به این باور است که مردان در جامعه ای بزرگ می شوند که "قهرمانی مردانه" عنصری اصلی برای مردانگی به حساب می آید، با این پیامد که "مردانی که درگیری یا خطری را تجربه می کنند، سپس باید بر ترس ناشی از آن پیروز شوند تا در نقش بسیار ناگوار "مرد نبودن" وارد نشوند.
محققان و روان شناسان روی این امر توافق دارند که مردان باید خود را از تصاویر و نقش های سنتی مردانگی آزاد سازند و یاد بگیرند که آنها تنها نیستند.
تماس را هیچ گاه قطع نکرد
تامی که نامش مستعار است، نمی خواهد با دوست دختر قبلی اش تصفیه حساب کند. نمی خواهد او را انگشت نما ساخته و یا از او شکایت کند. با وجود تمامی تجربه های تلخ، هیچگاه تماس با دوست دختر قبلی اش را قطع نکرد. تامی می گوید: «او در زندگی اش کمبودهای زیادی داشته و پذیرفته نشده است. آرزویش جبران این کمبودی ها از طریق سرمایه و داشتن پول بود. او نیاز داشت که همیشه مورد تحسین و تعریف قرار گیرد. این همه برای او مثل یک اعتیاد شده بود و ترس از دست دادن به همان اندازه برایش بزرگ بود.»
برای وایسنبرگ در بحث خشونت خانگی علیه مردان موضوع رویارویی خشونت علیه مردان و خشونت علیه زنان مطرح نیست. او و همچنین شمار زیادی از مراکز مشاوره مردان روی این امر تأکید می کنند که این زنان اند که در نهایت بسیار بیشتر از مردان قربانی خشونت خانگی می شوند و پیامدهای آن نیز در بین زنان اغلب به مراتب فاجعه بارتر است.
تامی در ادامه میگوید که این جنبش زنان و مبارزه برای حقوق برابر بود که زمینه آگاهی در مورد خشونت علیه مردان را هم فراهم کرد. زیرا زنان خیلی پیشتر از مردان نقش های دیکته شده جنسیت ها در جامعه را زیر سوال قرار داند. برای او این مبارزه، هنوز به پایان نرسیده است.
nk, rsh (pfeifer)