حسینا رضایی؛ از دشواریهای مهاجرت تا شروع دوباره
۱۴۰۴ فروردین ۱۵, جمعهحسینا رضایی در شهر مزار شریف حرفه خبرنگاری را در زمان آموزش در مکتب آغاز کرد. او که مجبور به مهاجرت شده، اکنون در تلاش است تا زندگی جدیدی در آلمان بسازد و به دیگر زنان مهاجر کمک کند. از یادگیری زبان و ساختن زندگی در غربت تا امید به آیندهای روشن، داستان حسینا نمادی از مقاومت و اراده است.
«جامعه ما همیشه بهانهای برای سرکوب زنان داشته است»
حسینا معتقد است که وضعیت زنان در افغانستان هیچ وقتی ایدهآل نبوده است. او میگوید: «ما بسیاری از حقوقمان را با تلاش زیاد به دست آوردیم و بارها مورد قضاوتهای منفی قرار گرفتیم، اما حداقل امنیت نسبی برای کار کردن داشتیم.»
در ابتدای فعالیت حرفهای خود، حسینا با مخالفتهایی از سوی خانواده مواجه شد، اما زمانی که توانست تواناییهای خود را ثابت کند، اعتماد خانواده را جلب کرد. او معتقد است که در افغانستان، زنان زمانی که از لحاظ اقتصادی به خانواده کمک کنند، زودتر مورد پذیرش قرار میگیرند.
بیشتر بخوانید: دهها افغان دارنده وعده پذیرش پیش از سفر به آلمان فوت کرده اند
زندگی حسینا در شهر مزار شریف پیش از تصرف قدرت توسط طالبان نیز خالی از دشواری نبود و همواره با محدودیتهای اجتماعی دست و گریبان بود. او میگوید: «جامعه ما همیشه بهانهای برای سرکوب زنان داشته، چه قبل از جمهوریت و چه بعد از آن. در هر دوره جدید سیاسی، اولین کسانی که مورد حمله قرار میگیرند، زنان و دختران هستند.»
حسینا که در رسانهها کار میکرد، زودتر از بسیاری از مردم متوجه تغییرات سیاسی میشد. او احساس میکرد که تحولات بزرگی در راه است و شرایط بهزودی تغییر خواهد کرد. به گفته او، مردم از فساد، رشوهخواری، ناامنی، بیکاری و فقر در دوره جمهوریت به ستوه آمده بودند و این وضعیت باعث شده بود که برخی حتی به بازگشت طالبان به قدرت راضی باشند. اما هیچکس پیشبینی نمیکرد که طالبان بدون مقاومت و یکشبه وارد افغانستان شوند.
تلخترین لحظه زندگی
پس از سقوط نظام جمهوری، شرایط برای خبرنگاران، به ویژه زنان، خطرناکتر شد. حسینا و خانوادهاش وعده انتقال به آلمان را از جانب نهاد "خبرنگاران بدون مرز" دریافت کردند. در ماه دسمبر سال ۲۰۲۱، او ناگهان تماسی دریافت کرد که باید برای پرواز به اسلامآباد خود را سریعاً به کابل برساند. اما از خانوادهاش حرفی زده نشد. قرار بود در پروازهای بعدی آنها نیز انتقال یابند.
حسینا فرصت خداحافظی با خانواده و دوستانش را نداشت. او شبانه به کابل رسید و فردای آن روز به اسلامآباد پرواز کرد. پس از رسیدن به اسلامآباد، قرار بود طی دو هفته ویزای او صادر شود، اما این روند بیش از یک ماه طول کشید.
بیشتر بخوانید: دهها سازمان خواستار ادامه برنامه پذیرش آلمان برای افغانها شدند
زمان خداحافظی از افغانستان برایش تلخترین لحظه زندگیاش بود؛ شبی که در آن نه فرصت در آغوش کشیدن عزیزانش را داشت و نه زمانی برای جمع کردن وسایل شخصی. حسینا میگوید: «همه زحمات چندین ساله من، همچون شمار زیادی از افغانها، از بین رفت. همه چیز را رها کردم و یکشبه همه چیز به پایان رسید. حتی نتوانستم عزیزانم را در آغوش بگیرم. احساسی از ناامیدی و سرگردانی تمام وجودم را گرفته بود و تنها با یک چمدان کوچک، به آیندهای نامعلوم پرتاب شدم. با یک سوالیه بزرگ: چرا؟»
روزهای سخت در غربت
پس از ورود به آلمان، حسینا در یک اقامتگاه موقت در منطقهای دورافتاده ساکن شد. او در ابتدا با افسردگی شدیدی دست و پنجه نرم میکرد و حتی موهای درازش را که به آنها زیاد علاقه داشت، کوتاه کرد. او روزی را به یاد میآورد که در اولین روز صنف آموزش زبان آلمانی، هنگام بازگشت راه را گم کرد و دو ساعت در خیابانهای غریب سرگردان بود و گریه میکرد. او میگوید: «اولین روزهایم در آلمان بدترین روزها بود، با افسردگی شدید سپری میکردم و کسی نبود که دستم را بگیرد.»
حسینا ابتدا در فرانکفورت مستقر شد، اما میگوید که در این شهر با برخی مشکلات اجتماعی و آزارهایی مواجه شد، آن هم از جانب هموطنان خودش. سپس او به ایالت نوردراین وستفالن آلمان نقل مکان کرد، جایی که حالا خود را راحت احساس میکند.
مبارزه برای آیندهای بهتر
در آغاز، حسینا نیاز داشت تا با هموطنانش در ارتباط باشد، به ویژه از این طریق می خواست کمبود خانواده اش را کمتر احساس کند، اما به مرور زمان یاد گرفت که چگونه مشکلاتش را به تنهایی حل کند. او معتقد است که همین استقلال، تنهایی و تلاش باعث شد تا نسبت به بسیاری از مهاجران دیگر، زودتر زبان آلمانی را بیاموزد و در جامعه ادغام شود. او میگوید: «با وجود همه مشکلاتی که داشتم و تنهایی که مرا از درون میخورد، تلاش کردم همه چیز را از نو شروع کنم و جایگاه خودم را در این جامعه پیدا کنم. در غیر آن، میدانستم که شب و روز میگذرد و زمان را از دست میدهم و من نمیخواستم با "بیچارگی" زندگی کنم.»
حسینا اکنون قصد دارد در رشته مددکاری اجتماعی تحصیلات عالی انجام دهد. هرچند که به خبرنگاری علاقه دارد، اما میداند که شرایط کاری در این حوزه در آلمان محدود است. او میخواهد با تحصیل در این رشته، به ویژه به زنان و دختران جوان مهاجر کمک کند؛ همانطور که خودش در ابتدای ورود به آلمان به چنین حمایتی نیاز داشت و به دشواری توانسته به آن دست یابد.
چالشهای زندگی در آلمان و نگرانیهای آینده
حسینا، با وجود آزادیهایی که در آلمان دارد، هنوز کمبود خانواده را احساس میکند. خانواده او که همچنان در افغانستان زندگی میکنند، به تصمیماتش احترام میگذارند. قرار بود که آنها نیز به آلمان منتقل شوند، اما این امر هنوز محقق نشده است.
او در کنار آموزش زبان و برنامههای ادغام اجتماعی، مشغول کار نیز است و دو روز در هفته در یک رستورانت کار میکند تا علاوه بر تأمین هزینههای خود، به خانوادهاش کمک کند.
بیشتر بخوانید: آیا آلمان افغانهای به ویژه در معرض خطر را تنها رها میکند؟
او در پاسخ به این سؤال که آیا روزی به افغانستان بازمیگردد، میگوید: «هرگز حاضر نیستم تحت شرایط فعلی به افغانستان بازگردم. وقتی نتوانم نظر خود را بیان کنم، آزادی حرکت نداشته باشم و نتوانم افکارم را با دیگران در میان بگذارم، دیگر فضایی برای زندگی و حتی اکسیجنی برای تنفس ندارم.» او حاضر است در کشوری دورافتاده زندگی کند، اما تحت سلطه طالبان نه. حسینا میگوید: «اگر مجبور شوم به افغانستان برگردم، مرگ را ترجیح خواهم داد.»
آیندهای نامعلوم اما پر از امید
با تغییر سیاستهای مهاجرتی آلمان و اعمال محدودیتهای جدید، نگرانیهایی در میان مهاجران درباره اخراج از این کشور افزایش یافته است. حسینا نیز از این موضوع نگران است، اما هنوز امیدش را از دست نداده است. او میگوید: «اگر شرایطی پیش بیاید که تقریبا چهار سال تلاش و ادغام من در جامعه آلمان بینتیجه بماند، تحمل آن برایم بسیار دشوار خواهد بود.»
با این حال، او همچنان به آینده امیدوار است و به تلاش خود برای ساختن زندگی بهتر ادامه میدهد.
تجربه مهاجرت برای او مسیری سخت اما پُر از درسهای مهم زندگی بوده است که او را قویتر و مصممتر کرده است.
این گزارش ابتدا در رسانه همکار ما اینفومایگرانتس نشر شده است.